- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بنازم نازنینی را که شد از عکس رخسارش عیان زینسان گلی صد دل کشد قلاب هر خارش
2 ز اوراقش دو صد یاقوت رمانی بود در کف شده هر قطره شبنم بر جبین لولوی شهسوارش
3 دم از لعلش زدن محض پشیمانی است نادانی همین کافی است باشد نسبتی با روی دلدارش
4 شده پیراهن فیروزه اش صد پاره و آری همیشه بدر کامل با کتان اینست کردارش
5 چه نقش است اینکه نقاش ازل بنمود در گلشن هزاران آفرین بر رشحه کلک گهربارش
6 ز استغنای خوبی با لب صد خنده می آید به رنگ حور و بوی نافه آهوی تاتارش
7 نماید چون به بازار لطافت روی، می بینی زلیخاوش به جان صد یوسف مصری خریدارش
8 درین موسم زمام اختیار آن کس به کف دارد که نبود فرق پیش اهل دل با نقش دیوارش
9 نظر بازی نزیبد خالدا جز با دلارامی بود پروانهوَش شمع و چو گل بلبل گرفتارش