من که چون شمع از تف دل جانگدازی از وحشی بافقی غزل 311

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌کنم

1 من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌کنم گر سرم برداری از تن سرفرازی می‌کنم

2 با چنین تندی و بی باکی که آن عاشق کشست آه اگر داند که با او عشقبازی می‌کنم

3 می‌کشد آنم که خنجر می‌زند وانگه به ناز باز می پرسد که چون عاشق نوازی می‌کنم

4 ای عزیزان بار خواهم بست یار من کجاست حاضرش سازید تا من کار سازی می‌کنم

5 همچو وحشی نیم بسمل در میان خاک و خون می‌تپم و آن شوخ پندارد که بازی می‌کنم

عکس نوشته
کامنت
comment