باز اشکم به خیالت چه فسون از بیدل دهلوی غزل 1150

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

باز اشکم به خیالت چه فسون می‌ریزد

1 باز اشکم به خیالت چه فسون می‌ریزد مژه می ا‌فشرم آیینه برون می‌ریزد

2 هرکجا می‌گذری‌گرد پر طاووس است نقش پایت چقدر بوقلمون می‌ریزد

3 چه اثر داشت دم تیغ جفایت‌که هسنوز کلک تصویر شهیدان تو خون می‌ریزد

4 عبرت از وضع جهان‌گیر که شخص اقبال آبرو بر در هر سفلهٔ دون می‌ریزد

5 عافیت‌ساز ترددکده دانش نیست مفت‌گردی‌که به صحرای جنون می‌ریزد

6 جام تا شیشهٔ این بزم جنون جوش می‌اند خون دل اینهمه بیرون و درون می‌ریزد

7 در دبستان ادب مشق کمالم این است که الف می‌کشم و حلقهٔ نون می‌ریزد

8 سر بی‌سجده عرق بست به پیشانی من می‌ام از شیشهٔ ناگشته نگون می‌ریزد

9 بیدل از قید دل آزاد نشین صحرا شو وسعت ازتنگی این خانه برون می‌ریزد

عکس نوشته
کامنت
comment