1 در خواب شوم روی تو تصویر کنم بیدار شوم وصل تو تعبیر کنم
2 گر هر دو جهان خواهی و جان و دل و دین بر هر دو و هر سه چار تکبیر کنم
1 دل را ز دم تو دام روزی است وز صاف تو درد خام روزی است
2 از ساقی مجلس تو ما را از دور خیال جام روزی است
1 در این عهد از وفا بوئی نمانده است به عالم آشنارویی نمانده است
2 جهان دست جفا بگشاد آوخ وفا را زور بازویی نمانده است
1 بس لابه که بنمودم و دلدار نپذرفت صد بار فغان کردم و یکبار نپذرفت
2 از دست غم هجر به زنهار وصالش انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت