1 از کعبه به دیر بادهکش میآرم وز خاک به سوی شعله غش میآرم
2 کو می؟ که بر آتشم فشاند آبی کز چشمه زمزم العطش میآرم
1 اذا ماشئت ان تحیی حیوة حلوة المحیا به رسوایی برآور سر ز مستوری برون نِهْ پا
2 حدیث حسن و مشتاقی درون پرده پنهان بود برآمد شوق از خلوت نهاد این راز بر صحرا
1 به صاف صبح نگه کن سر سبو بگشا دهان چشمه گشادند راه جو بگشا
2 دل از مطالعه صبح در حجاب مدار ز زیر هر بن مو دیده یی برو بگشا
1 دلی دارم که طاقت کار او نیست تحمل غیر عیب و عار او نیست
2 دلی دارم که قلزم های مواج حریف آه آتش بار او نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به