- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جدا از روی تو چشمم چو خونفشان گردد ز خون دل مژه ام شاخ ارغوان گردد
2 گرفته ام بغمش الفتی و می ترسم خدا نکرده بمن یار مهربان گردد
3 زشادمانی وصل تواش نصیب مباد دل فگار اگر بی تو شادمان گردد
4 قفس شکسته و از هم گسسته دام کسی ز آشیان بچه امید سرگران گردد
5 مباش غافل از افتادگی جاده طبیب زخاکساری خود خضر کاروان گردد
6 صیقل دیده تر گوشه دامان باشد روزن خانه دل چاک گریبان باشد
7 دل چو کامل شود از عشق نگیرد آرام بی قراری هنر گوهر غلطان باشد
8 آشیان، بلبل تصویر چه داند ز قفس شادی و غم بر حیرت زده یکسان باشد
9 صید در دام کند وحشت و حیرت دارم که دلم جمع در آن زلف پریشان باشد
10 در جهان بی غم عشقی نتوان بود طبیب که چو بی عشق شود دل تن بیجان باشد