- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز چشمم بی تو شب چندان سرشک لالهگون افتد که هرجا پا نهد اندیشه، در دریای خون افتد
2 ز بس دل میتپد در سینه شب در کنج تنهایی مبادا دیده، گاه گریه با اشکم برون افتد
3 دل پرویز را در سینه چون سیماب لرزاند صدای تیشه فرهاد چون در بیستون افتد
4 اجل را نیز از جانبردن من ننگ میآید مبادا هیچکس را اینچنین طالع زبون افتد
5 میی نوشیده قدسی دوش از میخانه عشقت که تا صبح قیامت زان قدح، مست جنون افتد