- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میرم ار خوی ستمکاری ز سر بیرون کند شمع را گر تن نکاهد زندگانی چون کند؟
2 دایه را پستان به ناخن میتراشد طفل عشق تا دمی شیرش مبادا در گلو بی خون کند
3 آنکه میخواهد غمی بردارد از روی دلم کاش دل را از شکاف سینهام بیرون کند
4 گل که نتواند رفو زد چاک جیب خویش را چاره چاک دل مرغ گلستان چون کند؟
5 باز لیلی بر سر بالین مجنون میرود چند عاشق شکوه از بیمهری گردون کند؟
6 نقش ما و بخت، قدسی چون بد افتاد از ازل هرچه در دل نقش بندم، بخت دیگرگون کند