میرم ار خوی ستمکاری ز سر از قدسی مشهدی غزل 200

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

میرم ار خوی ستمکاری ز سر بیرون کند

1 میرم ار خوی ستمکاری ز سر بیرون کند شمع را گر تن نکاهد زندگانی چون کند؟

2 دایه را پستان به ناخن می‌تراشد طفل عشق تا دمی شیرش مبادا در گلو بی خون کند

3 آنکه می‌خواهد غمی بردارد از روی دلم کاش دل را از شکاف سینه‌ام بیرون کند

4 گل که نتواند رفو زد چاک جیب خویش را چاره چاک دل مرغ گلستان چون کند؟

5 باز لیلی بر سر بالین مجنون می‌رود چند عاشق شکوه از بی‌مهری گردون کند؟

6 نقش ما و بخت، قدسی چون بد افتاد از ازل هرچه در دل نقش بندم، بخت دیگرگون کند

عکس نوشته
کامنت
comment