1 مباد دامن کس گیرم از فسون غرض کف امید حنا بستهام به خون غرض
2 توهم آینهٔ احتیاج یکدگرست منزهیم وگرنه ز چند و چون غرض
3 فضای شش جهتم پایمال استغناست هنوز در خم زنجیرم از جنون غرض
4 زبحربهرهٔ سیری نبرد چشم حباب پریست منفعل از کاسهٔ نگون غرض
5 حریف تیشهٔ ابرام بودن آسان نیست حذر کنید ز فرهاد بیستون غرض
6 دل از امید بپرداز جهل مفت غناست جهان تمام فلاطون شد از فنون غرض
7 نداشت ضبط نفس غیر عافیت منصور شنیدم از لب خاموش هم فسون غرض
8 سراغ انجمن کبریا ز دل جستم تپید و گفت: همین یکقدم برون غرض
9 به رویکس مژه از شرم بر نداشتهایم مباد بیدل ما اینقدر زبون غرض
دیدگاهها **