میرزاده عشقی

میرزاده عشقی

میرزاده عشقی
میرزاده عشقی

بدان سرم که شکایت ز روزگار از میرزاده عشقی قصیده 32

قصیده 32 ام از 117 غزلیات و قصاید

بدان سرم که شکایت ز روزگار کنم

1 بدان سرم که شکایت ز روزگار کنم گرفته اشک ره دیده‌ام، چه کار کنم؟

2 بدین مشقت الا، زندگی نمی‌ارزد که من ز مرگ، همه عمر را فرار کنم

3 به جامی از می چرخ است مستی ای ساقی گرم که مست کنی، هستیم نثار کنم

4 شراب مرگ خورم بر سلامتی وطن به جاست گر که بدین مستی افتخار کنم

5 چنان در آرزوی درک نیستی هستم که گر اجل بکند همت، انتحار کنم

6 ز پیش آن که، اجل هستیم فدا سازد چرا نه هستی خود را، فدای یار کنم

7 ز بس که صدمه هشیاری، ز جهان دیدم بدان شدم که دگر، مستی اختیار کنم

8 جنون که بر همه ننگ است، من به محضر دوست قسم به عشق، بدین ننگ افتخار کنم

9 من این جنون چه کنم؟ یافتم ز پرتو عقل چو فرط عقل جنون است من چه کار کنم؟

10 بگو به شیخ مکن عیبم این جنون عقل است ترا نداده خدا عقل من چه کار کنم؟!

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر بدان سرم که شکایت ز روزگار کنم

شاعر شعر بدان سرم که شکایت ز روزگار کنم چه کسی است ؟

شاعر شعر بدان سرم که شکایت ز روزگار کنم میرزاده عشقی می باشد.

شعر بدان سرم که شکایت ز روزگار کنم در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 14 سروده شده است.

قالب شعر بدان سرم که شکایت ز روزگار کنم چیست ؟

قالب شعر بدان سرم که شکایت ز روزگار کنم قصیده است

مضمون اصلی شعر بدان سرم که شکایت ز روزگار کنم چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر