- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رویم شکفته از سخن تلخ مردمست زهرست در دهان و لبم در تبسمست
2 بیطاقتم چنانکه ندارم مجال صبر رحمی، به دل درآی که جای ترحمست
3 سیاره ی زبون چکند فتنه مهر تست در کار من گره نه از افلاک و انجمست
4 دانم حلاوت سخن پند گو ولی آفت زبان ساقی شیرین تکلمست
5 خون می چکد ز اطلس سیما بی سپهر بس رنگ بوالعجب که درین نیلگون حمست
6 با هر که تاختی سر و جان باخت در رهت رخش ترا چه خون که نه در کاسه ی سمست
7 از هیچ رو نبرد فغانی رهی بدوست خضر رهش شوید که در کار خود گمست