سر بگذرانم از سر گردون از اوحدی مراغه‌ای غزل 833

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

سر بگذرانم از سر گردون به گردنی

1 سر بگذرانم از سر گردون به گردنی گر بگذرد به خاطر او یاد چون منی

2 تا در دلم خیال رخ او قرار یافت مسکین دلم قرار ندارد به مسکنی

3 میلم به باغ بود، دلم گفت: دیده گیر سروی نشسته بر لب جویی و سوسنی

4 گر مرغ زیرکی به هوای دگر مرو بهتر ز کوی دوست نباشد نشیمنی

5 ای مدعی، چو خوشه مرا سرزنش مکن برده به باد عشق اگرت هست خرمنی

6 وی دل که سینه را سپر غصه کرده‌ای پیکان عشق را به ازین ساز جوشنی

7 جانا، به خود نگاه کن و حال ما ببین گر جان ندیده‌ای که جدا گردد از تنی

8 یک شهر دشمنند مرا وز بهر تست گو: جوجرم کنید که بر من به ارزنی

9 گر داشتی دلم به زر و سیم دسترس هر دم در آستین تو می‌ریخت دامنی

10 سیلی‌زنان سزد که برونش کنی ز در گر پیشت آفتاب به تابد به روزنی

11 مرد اوحدی ز عشق و نگفتی: دریغ بود ماتم، نگاه کن، که نیرزد به شیونی

عکس نوشته
کامنت
comment