-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از سر کویت ای نگار میروم و نمیروم از بر و بوم این دیار میروم و نمیروم
2 زد بجگر ز غمزه نیش راند مرا ز نزد خویش خسته جگر ز بزم یار میروم و نمیروم
3 جان و دلم شکار کرد دورم از این دیار کرد بی دل و جان از این دیار میروم و نمیروم
4 گر قدمی نهی به پیش باز کشم بسوی خویش نیست بدستم اختیار میروم و نمیروم
5 روی دلم بزجر خست پای دلم بزلف بست خسته و بسته دلفکار میروم و نمیروم
6 سوی من از حیا نظر میکند و نمیکند من ز ادای او زکار میروم و نمیروم
7 گه بلقاش جان و دل میدهم و نمیدهم گاه ز خویش فیض وار میروم و نمیروم