1 دیوانه شوم چون تو پریوار نمایی در سلسلهٔ زلف پری مار نمایی
2 خورشیدی آنگه به شب آیی عجب این است شب روز نماید چو تو دیدار نمایی
3 گرچه به شب آئینه نشاید نگریدن در تو نگرم کینه دیدار نمایی
1 آن کز می خواجگی است سرمست بر وی نزنند عاقلان دست
2 بیآنکه کسی فکند او را از پایهٔ خود فرو فتد پست
1 مرا دانهٔ دل بر آتش فتاده است از آن نعرهٔ من چنین خوش فتاده است
2 به هفت آسمان هشتمین در فزایم ز دود دلی کاسمانوش فتاده است
1 مهر تو بر دیگران نتوان نهاد گوهر اندر خاکدان نتوان نهاد
2 مایهٔ من کیمیای عشق توست مایه در وجه زیان نتوان نهاد