-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ایخوش آندم که دلت از سر کین برخیزد بنشینی و ز ابروی تو چین برخیزد
2 تا بکنج دل من جای نبیند اول نیست ممکن که غباری ز زمین برخیزد
3 هر که صیاد، تو آن وقت بدامش آئی که ز پیری نتواند ز کمین برخیزد
4 کار مژگان سیه مست تو شد کج روشی هر که برخاست ز میخانه چنین برخیزد
5 سرم از زانوی اندوه جدا خواهد شد سرنوشتم اگر از لوح جبین برخیزد
6 آخر ایشوخ جهانسوز سواری تا چند تا بکی آتش از خانه زین برخیزد
7 تا تو رفتی ز کنارم بنظرها خوارم بشکند قیمت خاتم چو نگین برخیزد
8 این زمان رانیم از بزم و ندانی که کلیم آید آنروز که گوئی بنشین برخیزد