1 ز بی سرمایگی دادم سرانجامی سر خود را به دست صد شکست دل سپردم ساغر خود را
2 چنان سیر چمن شد در گرفتاری فراموشم که هرگز از قفس نشناختم بال و پر خود را
1 سیرکن نو رسیده ما را وحشت آرمیده ما را
2 ای کبوتر دچار باز شوی دیده ای نور دیده ما را
1 یا جلوه مده فرشته ها را یا خام مکن برشته ها را
2 دهقانی برق اگر نباشد انبار کنند کشته ها را
1 گل گل شکفتی از می و افروختی مرا افروختی ز باده چها سوختی مرا
2 نه مست و نه خمار نه هجران و نه وصال حیرت گدازدم که چرا سوختی مرا