-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مشتاق یارم و به در یار میروم دلدارم اوست، در پی دلدار میروم
2 تا بینم آفتاب رخ او ز روزنی مانند سایه بر در و دیوار میروم
3 او در میان دایرهٔ خانه نقطهوار من گرد خط کوچه چو پرگار میروم
4 صدبار چون خلیل مرا سوختند وباز همچون کلیم در پی دیدار میروم
5 دوشم نشان دوست به بازار دادهاند عیبم مکن که بر سر بازار میروم
6 با یادش ار برهنه به خارم برآورند گویی که: بر حریر، نه بر خار میروم
7 با صوفیان صومعه احوال من بگوی کز خانقاه بر در خمار میروم
8 از گردنم حمایل تسبیح برگشای امشب که من به بستن زنار میروم
9 گویی: دلیل چیست که خود شربتی نساخت؟ از پیش این طبیب، که بیمار میروم
10 بیچاره شد ز چارهٔ کار من اوحدی زانش وداع کردم و ناچار میروم