- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مشتاق آن نگارم آیا کجاست گویی؟ با ما نمینشیند بی ما چراست گویی؟
2 ما در هوای رویش چون ذره گشته پیدا وین قصه خود بر او باد هواست گویی
3 صد بار کشت ما را نادیده هیچ جرمی در دین خوبرویان کشتن رواست گویی
4 نزدیک او شد آن دل کز غم شکسته بودی این غم هنوز دارم آن دل کجاست گویی؟
5 از زلف کژرو او گر بشنوی نسیمی تا زندهای حکایت زان سر و راست گویی
6 با دیگران بیاری آسان بر آورد سر این ناز و سر گرانی از بخت ماست گویی
7 خون دلم بریزد و آنگاه خشم گیرد آنرا سبب ندانم این خون بهاست گویی
8 گفتا که: جان شیرین پیش من آر و زین غم تن خسته شد ولیکن دل را رضاست گویی
9 از اوحدی دل و دین بردند و عقل و دانش رخت گزیده گم شد، دزد آشناست گویی