مستم از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1643

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

مستم ز می عشق خراب افتاده

1 مستم ز می عشق خراب افتاده برخواسته دل از خور و خواب افتاده

2 در دریائی که پا و سر پیدا نیست جان رفته و تن بر سر آب افتاده

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر