-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مستم از بادهٔ مهر تو، مرا مست مهل رفتم از دست، دمی دست من از دست مهل
2 دل ز شوق می لعل توچو خون شد مپسند پشتم از بار غم هجر تو بشکست، مهل
3 باز میبینم همدست رقیبان شدهای گر از آن دست نهای کارم ازین دست مهل
4 چون نداری گل وصلم، به کفم خار جفا گر غم هجر تو اندر جگرم خست، مهل
5 گر خدنگی زند آن غمزهٔ جادو مگذار ور خطایی کند آن نرگس سرمست مهل
6 دل به نزد تو فرستادم و گفتی: بس نیست اوحدی را ز جفا همچو زمین پست مهل