ز بسکه گردش چشم تو دیده از اسیر شهرستانی غزل 34

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

ز بسکه گردش چشم تو دیده مست مرا

1 ز بسکه گردش چشم تو دیده مست مرا ز دل ربوده به غیر از تو هر چه هست مرا

2 ز خاکساری خود در طلسم آرامم نمی رسد چو غبار آفت شکست مرا

3 عبث چه منت دریوزه بهار کشم که خون آبله گل می کند به دست مرا

4 نمی شناسمت ای فتنه جو نمی دانم کجا شناخته آن چشم می پرست مرا

5 اسیر داد دل هرزه گرد می دادم جنون به حلقه زنجیر فکر بست مرا

عکس نوشته
کامنت
comment