امشب از اول شب مست و خرابست از صفای اصفهانی غزل 94

صفای اصفهانی

آثار صفای اصفهانی

صفای اصفهانی

امشب از اول شب مست و خرابست دلم

1 امشب از اول شب مست و خرابست دلم این چه حالست نه بیدار و نه خوابست دلم

2 آتشی سر زد از آن گونه و افتاد بر آب در دل ساغر و در سینه کبابست دلم

3 چون سمندر بود و ماهی هر آتش و آب زنده آتش و جنبنده آبست دلم

4 بخیال رخ نیکوی تو گر بیتو بود در بهشتست ولیکن بعذابست دلم

5 نشود پیر جوانی که بپیری نرسد پیرو پیر ز ایام شبابست دلم

6 نفس روباه دنی را همه عصفور ضعیف باز بازوی شه و ضیغم غابست دلم

7 آب ایجاد ازین چشمه بود تشنه مخواب تا سر آبست مبر ظن که سرابست دلم

8 بر در خواجه ختمی زده خرگاه شهود قدمی برتر قوسین ز قابست دلم

9 صورتم میکده و سیرت من ساقی دور سینه من خم و در خم می نابست دلم

10 کتب الله کتابا ابدیا بیدیه عشق باشد قلم صنع و کتابست دلم

11 بنیوش ای سر سودازده پیغام حبیب در میان تو و او فصل خطابست دلم

12 هفت طور دل من هفت خط جام جمست محرم راز حضورست و غیابست دلم

13 سر مستان صفا گرم ز مینای صفاست در گه میکده را خشت جنابست دلم

عکس نوشته
کامنت
comment