1 خاطر از زلف تو امروز، پریشان کردم دیده از فرقت رخسار تو گریان کردم
2 شکرلله که به یمن شرف دولت عشق خویش را مالک صد ملک سلیمان کردم
3 تا مرا سلطنت فقر، به پوشید لباس من تن خود، به تمنای تو عریان کردم
1 با غم هجر تو جانا، شادمانی چون کنم چون سرآمد دور عمرم، زندگانی چون کنم
2 عاشقان را کامرانی باشد از دیدار یار من که دور از یار گشتم، کامرانی چون کنم
1 دوش در صحن چمن از چه سبب غوغا بود مگر آن سرو چمان جلوه کنان آنجا بود
2 راستی سرو چمن این همه آشوب نداشت این قیامت همه از قامت او برپا بود
1 چون در چمن چمان شد، آن شوخ سرو قامت در هر قدم به پا کرد هنگامه ی قیامت
2 از آب و رنگ رخسار، بر آبروی گلزار بازار سرو به شکست، قدّش زاستقامت