1 تا چند برو ز ذکر افسرده ام تاکی صفتت بادل پژمرده کنم
2 ناکرده نماز را قضا کردم لیک کز عمر بود قضای این کرده کنم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 پیش و قد ریش از سر و گلستان دم مزن در تماشای بهار و باغ و بستان دم مزن
2 چون دل دیوانه در زنجیر زلف دلبر است حلقه زنجیر آن مجنون بجنبان دم مزن
1 منم که روی ترا بینقاب میبینم منم که در شب و روز آفتاب میبینم
2 توئی که پرده ز رخسار خود برفکندی که تا جمال ترا بیحجاب میبینم
1 نهان پیر تو خویش آفتاب رخت از آنکه مانع ادراک اوست تاب رخت
2 رخت ز پرتو خود در نقاب میباشد عجب بود که نشد غیر ازین نقاب رخت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به