-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به پهلو ناوک درد که دارد گوشهگیر من که میخواهد زمین هم جوشن از نقش حصیر من
2 چو دل خون جگرکافیست رزق ناگزیر من همان پوشیدن مژگان چو چشم تر حریر من
3 چه امکانست پیچد نالهام درگنبد گردون چو موج باده زین مینا برون جستهست تیر من
4 من مخمور صید مرغزارگلشن تاکم به طبع خنده و میناست افسون صفیر من
5 به اقبال ضعیفیها نزاکت شوکتی دارم که رفعت بر نمیدارد چو نقش پا سریر من
6 نفس هرگز رقم ساز تعلقها نمیباشد به چندین لوح یک خط میکشد کلک دبیر من
7 الم پرورده یأسم مپرس از بیکسیهایم گداز خویش میباشد چو طفل اشک شیر من
8 به این آثار موهومی تمیزی گر کنم حاصل به چشم ذره مژگانی کند جسم حقیر من
9 به هر واماندگی ممنون بخت تیرهٔ خویشم که چون سایه به پایکس نپیچیدهست قیر من
10 ندیدم جز تعلق هر قدر بال و پر افشاندم چه سازد گر نه با دام و قفس سازد اسیر من
11 نشانم روشن است اما سر و برگ تسلیکو هنوز ازکج خرامیها کماندار است تیر من
12 به سودای تمنا نقد خودکردم تلف بیدل بجزحسرت نبود آبیکه شد صرف خمیرمن