- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مدام از آتشی آشفته حالم فغان کز اختر بد در وبالم
2 سخن نشنیدم و عاشق شدم وای که خواهد داد گردون گوشمالم
3 چنان از همدمانم دل گرفتست که از خود نیز می گیرد ملالم
4 سبو بردار و صحبت برطرف کن کنون کز باده خالی شد سفالم
5 وصالش خواستم پیدا شد از دور بحاجت می رسم خوبست فالم
6 چنان برگشتم از عشقش فغانی که غیر از او نگنجد در خیالم