1 سر سرگشتهام سامان نداره دل خون گشتهام درمان نداره
2 به کافر مذهبی دل بسته دیرم که در هر مذهبی ایمان نداره
1 چرا آزرده حالی ای دل ای دل همه فکر و خیالی ای دل ای دل
2 بساجم خنجری دل را برآرم بوینم تا چه حالی ای دل ای دل
1 شدستم پیرو برنائی نمانده بتن توش و توانائی نمانده
2 بمو واجی برو آلالهٔ چین چرا چینم که بینائی نمانده
1 پشیمانم پشیمانم پشیمان کاروانی بوینم تا بشیمان
2 کهن دنیا بهیچ کسی نمانده به هرزه کوله باری میکشیمان
1 اگر دستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم که این چون است و آن چون
2 یکی را میدهی صد ناز و نعمت یکی را نان جو آلوده در خون
1 چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی که یکسر مهربانی دردسر بی
2 اگر مجنون دل شوریدهای داشت دل لیلی از آن شوریده تر بی