1 گرفتارم میان چین زلف و چین ابرویی چون آن کشتی که هردم می رباید بادش از سویی
2 به معنی برده ام پی نیستم پروانه و بلبل که گاهی سوزم از رنگی و گاهی نالم از بویی
1 از صبوری لاف زد خون دل ناشاد ریز خار در آرامگاه صبر بی بنیاد ریز
2 من نخواهم رفت ازین در آتشم در زن بسوز وز برای امتحان خاکسترم بر باد ریز
1 دوزم شکاف سینه چو دل جلوه گاه کرد خود هم به روز رشک نیارم نگاه کرد
2 دل خو به آه کرده بنوعی که روز وصل هرچند خواست در دلی گوید آه کرد
1 نظام دین و دینا قره العین رسول الله که اندر رای رفعت آفتابی بود و گردونی
2 به صد افسون به دست آورده بودش عالم فانی اجل ناگاه در خواب عدم کردش به افسونی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به