- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جوش میام چو خم به خروش آشنا نکرد صد شیشهام چو توبه شکست و صدا نکرد
2 خونگرمی زمانه ز من دست برنداشت از رنگ و بو چو برگ گلم تا جدا نکرد
3 خرسند از آشنایی ضعفم که هیچگاه گوش مرا به ناله من آشنا نکرد
4 مخمور اگر فتد به قدح، عیب او مکن نرگس مگر به دیده تو چشم وا نکرد؟
5 چون غنچه سر به جیب و گریبان پر از مژه نظّاره در لباس، کسی همچو ما نکرد
6 دستم پیالهگیرتر از شاخ نرگس است درد خمار را به ازین کس دوا نکرد
7 بر گوش کس نخورد فغانم ز بیکسی تا بر نخورد همنفسی، نی صدا نکرد
8 تنها، برابر همه خونابه میخورد چون داغ لاله در دل پیمانه جا نکرد؟