- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلم خون شد چو دیدم حلقهحلقه گشته گیسویش گمان بردم که هریک چشم حیرانیست بر رویش
2 چو دانم هر سر مویش گرفتار دگر خواهد سری دارد دلم چون شانه با هر تار گیسویش
3 بگیرد آفتاب ای کاش، تا روشن شود چشمم به خاک افتادهای تا چند بینم بر سر کویش
4 گر افتد در رهش گل، کوبدم پهلو، که میدانم چو نقش پا نخواهد شد جدا از خاک، پهلویش
5 خیال غمزه را زحمت مده گو نرگس جانان که شد ناخن، خراش سینهام را یاد ابرویش
6 تماشا چون توانم کرد قدسی تندخویی را که افتد صد شکن بر هر نگاه از تندی خویش