1 لاجرم تا ز عشق آگاهم عین معشوق نعمتاللّهم
1 هر شب چون ماه میبینیم ما آفتابی می نماید مه لقا
2 چشم ما از نور او خوش روشن است دیدهایم آئینهٔ گیتی نما
1 نقطه ای در الف هویدا شد الفی در حروف پیدا شد
2 ذات وحدت به خود ظهوری کرد کثرتش از صفات و اسما شد
1 از کرم بنواخت ما را یار ما لاجرم بالا گرفته کار ما
2 جان فروشانیم در بازار عشق تن چه باشد در سر بازار ما