تا بدیدم بتکده بی بت دلم از سنایی غزنوی غزل 37

سنایی غزنوی

آثار سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

تا بدیدم بتکده بی بت دلم آتشکدست

1 تا بدیدم بتکده بی بت دلم آتشکدست فرقت نامهربانی آتشم در جان ز دست

2 هر که پیش آید مرا گوید چه پیش آمد ترا بر فراق من بگرید گوید این مسکین شدست

3 ای فراق از من چه خواهی چون بنفروشی مرا جای دیگر ساز منزل نه جهان تنگ آمدست

4 تا مگر سنگین دلت را رحمت آید بر دلم سنگ را رحمت نباشد این حدیثی بیهدست

عکس نوشته
کامنت
comment