1 به حیرتم که چسان وادیای است راه فنا که هرکه رفت دگر روی بر قفا نکند
1 نه همین زآتش عشقت دل و جان میسوزد عشق روی تو به آنی دو جهان میسوزد
2 چون زند شعله تر و خشک نمیداند چیست آتش عشق کز آن پیر و جوان میسوزد
1 ز سنبل بند بر دل میگذارد موی این صحرا دماغ گل پریشان میشود از بوی این صحرا
2 کدامین شکرین لب کرد بارانداز این وادی که میجوشد به جای آب شیر از جوی این صحرا
1 منم که وصف تو آرایش بیان من است حلاوت سخنت قوت زبان من است
2 سراغ منزلم از گلستان چه میپرسی بلند شعله ز هرجا شد آشیان من است