- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دارم از غنچه ی لعل تو خطایی که مپرس لطف و قهری که مگو، ناز و عتابی که مپرس
2 هر زمان سوخته ی داغ بهشتی صفتیست دارم از دست دل خویش عذابی که مپرس
3 بیخود از پرتو خورشید رخش افتادم بر رخم زد مژه ی گرم گلابی که مپرس
4 آب و آتش نشود جمع ولی دیده ی من دارد از آتش رخسار تو آبی که مپرس
5 شمع می گفت شب از گرمی رویت سخنی زار می سوخت دل خسته ز تابی که مپرس
6 با خیال لب میگون تو از اشک نیاز داشتم در قدح دیده شرابی که مپرس
7 هر سؤالی که دل از لعل تو می کرد نهان غمزه ی شوخ تو می داد جوابی که مپرس
8 نرسد هیچگه آن سرو بسر منزل ما ور رسد می کند از ناز شتابی که مپرس
9 نقل می کرد فغانی ز دهانت سخنی غنچه بر طرف چمن داشت حجابی که مپرس