-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا گوئی چه سر داری، سر سودای او دارم به خاک پای او کامید خاک پای او دارم
2 ازو تا جان اگر فرقی کنم کافر دلی باشد من آنگه جای او دانم که جان را جای او دارم
3 گر او از لطف عام خود مرا مقبول خود دارد نیندیشم که چون خاصان قبول رای او دارم
4 اگر دل در غمش گم شد چه شاید کرد، گو گم شو دل اینجا از سگان کیست تا پروای او دارم
5 بن هر موی را گر باز پرسی تا چه سر دارد ندا آید که تا سر دارم این سودای او دارم
6 به جان او کزو جان را به درد اوست خرسندی که جان داروی خویش از درد جان افزای او دارم
7 شکارم کرد زلف او چو آتش سرخ رخ زانم که در گردن کمند زلف دود آسای او دارم
8 اگر صد جان خاقانی به بالایش برافشانم خجل باشم که این خلعت نه بر بالای او دارم