می‌پرست ایجادم نشئهٔ از بیدل دهلوی غزل 2155

بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

می‌پرست ایجادم نشئهٔ ازل دارم

1 می‌پرست ایجادم نشئهٔ ازل دارم همچو دانهٔ انگور شیشه در بغل دارم

2 گر دهند بر بادم رقص می‌کنم شادم خاک عجز بنیادم طبع بی‌خلل دارم

3 آفتاب در کار است سایه ‌گو به غارت رو چون منی اگر گم شد چون توپی بدل دارم

4 معنی بلند من فهم تند می‌خواهد سیر فکرم آسان نیست ‌کوهم و کتل دارم

5 از منی تنزل‌ کن‌، او شو و تویی ‌گل ‌کن اندکی تامل ‌کن نکته محتمل دارم

6 حق برون مردم نیست‌، جوش باده بی‌خم نیست راه مدعا گم نیست‌، عرض مبتذل دارم

7 دل مشبک است امروز از خدنگ بیدادت محو لذت شوقم شانی از عسل دارم

8 سنگ هم به حال من‌ گریه‌ گر کند برجاست بی‌تو زنده‌ام یعنی مرگ بی‌اجل دارم

9 ترک سود و سودا کن‌، قطع هر تمنا کن می خور و طربها کن‌، من هم این عمل دارم

10 بحر قدرتم بیدل موج خیز معنی‌هاست مصرعی اگر خواهم سر کنم غزل دارم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر