همه شب دارم از دل از بابافغانی شیرازی غزل 384

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

همه شب دارم از دل بادهٔ نابی که من دانم

1 همه شب دارم از دل بادهٔ نابی که من دانم به گریه می‌کنم گلگشت مهتابی که من دانم

2 دل راحت طلب شد کامخواه و می ز هر ناکس کشم خواری، پی مقصود نایابی که من دانم

3 همان هرجایی و بیگانه‌خو می‌بینمت چندان که لفظ لعن می‌گویی ز هر بابی که من دانم

4 پی یک جرعه کز جام توام روزی شود یا نه کشم از زهر چشم غیر تلخابی که من دانم

5 خوش آن بزمی که چون پروانه گرد شمع خود گردم رقیب از رشک سوزد در تب و تابی که من دانم

6 به ترک سجدهٔ ظاهر مخوانم کافر ای منکر که پنهان حالتی دارم به محرابی که من دانم

7 مدار ای بخت دیگر از فغانی چشم بیداری که رفت آن مست غفلت در شکر خوابی که من دانم

عکس نوشته
کامنت
comment