- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من آشفته هم در خواب مستی کاش می مردم که روز از مستی شب این همه خجلت نمی بردم
2 زبان خود بدندان می گزم هر دم من ناکس که از بهر چه در مستی لبت را نام می بردم
3 کشم صد انفعال از خویش و میرم از پشیمانی چو یاد آرم که در مستی سگ آن کوی آزردم
4 بمستی دوش رنجانیدم از خود خاطر یاران چه کردم کاش خون می خوردم و آن می نمی خوردم
5 فغانی یار چون میشد ملول از هایهای من چرا اول به آه و ناله جان بر لب نیاوردم