1 تا ظن نبری کز آن جهان میترسم وز مردن و از کندن جان میترسم
2 چون مرگ حقست من چرا ترسم ازو من خویش پرستم و از آن میترسم
1 عشق آمد و خاک محنتم بر سر ریخت زان برق بلا به خرمنم اخگر ریخت
2 خون در دل و ریشهٔ تنم سوخت چنان کز دیده بجای اشک خاکستر ریخت
1 وصل تو کجا و من مهجور کجا دردانه کجا حوصله مور کجا
2 هر چند ز سوختن ندارم باکی پروانه کجا و آتش طور کجا
1 غازی بره شهادت اندر تک و پوست غافل که شهید عشق فاضلتر ازوست
2 فردای قیامت این بدان کی ماند کان کشتهٔ دشمنست و این کشتهٔ دوست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما