منِ غریب که در هجر یار می گریم از جلال عضد غزل 212

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

منِ غریب که در هجر یار می گریم

1 منِ غریب که در هجر یار می گریم همی نشینم و تنها و زار می گریم

2 ز سوز گریه من جان خلق می سوزد بدین صفت که منِ سوگوار می گریم

3 اگر چو شمع بمیرم به روز غم چه عجب که من چو شمع به شبهای تار می گریم

4 بسا که لاله خونین ز اشک من بشکفت از آن سبب که چو ابر بهار می گریم

5 به خون دیده ام آغشته است نامه دوست که می نویسم و بی اختیار می گریم

6 گهی ز دوری اهل وطن همی نالم دمی ز فرقت یار و دیار می گریم

7 چه روزگار و چه روز است این که من دارم که روزهاست که بر روزگار می گریم

8 مرا که کار همه گریه است و یار اندوه عجب مدار که بر کار و بار می گریم

9 زمین عجب نه که دریا شود ز اشک جلال بدین صفت که من از هجر یار می گریم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر