-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حیف آیدم که چون تو نگار پریوشی گردد ندیم و همنفس دیو ناخوشی
2 تا عالمی نسوزد از این آه آتشین از خون دیده میزنم آبی بآتشی
3 عشاق را بقامت تو دل همی کشد چون قد تو ندید کسی سرو دلکشی
4 سلطانیم نگر که همه شب بکوی تو بالین ز خشت دارم و از خاک مفرشی
5 تا دیده دل بروی تو آنخال عنبرین دارم بسان زلف تو حال مشوشی
6 من نیز بودم آدمی و عقل داشتم دیوانه گشتم از غم چون تو پریوشی
7 در روز حشر مست برآید حسین اگر نوشد ز لعل تو می صافی بیغشی