-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من پای همیکوبم ای جان و جهان دستی ای جان و جهان برجه از بهر دل مستی
2 ای مست مکش محشر بازآی ز شور و شر آن دست بر آن دل نه ای کاش دلی هستی
3 ترک دل و جان کردم تا بیدل و جان گردم یک دل چه محل دارد صد دلکده بایستی
4 بنگر به درخت ای جان در رقص و سراندازی اشکوفه چرا کردی گر باده نخوردستی
5 آن باد بهاری بین آمیزش و یاری بین گر نی همه لطفستی با خاک نپیوستی
6 از یار مکن افغان بیجور نیامد عشق گر نی ره عشق این است او کی دل ما خستی
7 صد لطف و عطا دارد صد مهر و وفا دارد گر غیرت بگذارد دل بر دل ما بستی
8 با جمله جفاکاری پشتی کند و یاری گر پشتی او نبود پشت همه بشکستی
9 دامی که در او عنقا بیپر شود و بیپا بیرحمت او صعوه زین دام کجا خستی
10 خامش کن و ساکن شو ای باد سخن گر چه در جنبش باد دل صد مروحه بایستی
11 شمس الحق تبریزی ماییم و شب وحشت گر شمس نبودی شب از خویش کجا رستی