دارم ای دوست از محمدحسین غروی اصفهانی غزل 126

محمدحسین غروی اصفهانی

آثار محمدحسین غروی اصفهانی

محمدحسین غروی اصفهانی

دارم ای دوست ز بیداد تو فریاد بسی

1 دارم ای دوست ز بیداد تو فریاد بسی چکنم چون نبود دادگر دادرسی

2 بخت آشفته نخفته است که گردد بیدار مرده هرگز نشود زنده ببانگ جرسی

3 طبع، افسرده و دل مرده و تن آزرده بار الها برسانم به مسیحا نفسی

4 ای به بازیچه ز اقلیم حقیقت شده دور جهد کن تا که به مردان طریقت برسی

5 مرغ گلزار بهشتی تو، بزن بال و پری تا بکی شیفتۀ دانه و آب و قفسی

6 طوطی عالم اسراری و شیرین گفتار حیف باشد که تو با زاغ و زغن هم نفسی

7 تا بکی سر به گریبان طبیعت داری چند در دامنۀ دام هوا و هوسی

8 مفتقر سایۀ سلطان هما را بطلب ورنه در مرحلۀ عشق کم از خر مگسی

عکس نوشته
کامنت
comment