-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی پردگی محشر رسوایی خویشم در پرده یک خلق تماشایی خویشم
2 نقش به ضمیر آمده نقش طرازم حاشا که بود دعوی پیدایی خویشم
3 نی جلوه نازی نه تف برق عتابی او فارغ و من داغ شکیبایی خویشم
4 در کشمکش گریه ز هم ریخت وجودم هر قطره فرو خوانده به همتایی خویشم
5 ذوق لب نوشین که آمیخته با جان کاین مایه در انداز جگرخایی خویشم؟
6 آسودگی از خس که به تابی ز میان رفت چون شمع در آتش ز توانایی خویشم
7 تاری شده از ضعف سراپایم و اکنون از گریه به بند گهرآمایی خویشم
8 با بوی تو جولان سبک خیزی شوقم در کوی تو مهمان گران پایی خویشم
9 عرض هنرم زرد کند روی حریفان مهتاب کف دست تماشایی خویشم
10 غالب ز جفای نفس گرم چه نالی؟ پندار که شمع شب تنهایی خویشم