- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا ز من بستان دلبرا بجذبه خویش که نیست هیچ حجابی چو من مرا در پیش
2 مرا ز من ز سوی کائنات با خود کش کزان طرف همه نوش است و این طرف همه نیش
3 از آنکه با تو شده دوست دشمن خویشم که هر که با تو بود دوست و هست دشمن خویش
4 طریق فقر و فنا را بمن نما که بود طریق فقر و فنا بهترین ره آید رویش
5 چگونه یکقدم از خویشتن نهم بیرون که هست هستی من سد راهم از پس و پیش
6 من از تو دور نبودم بهیچ وجه ولی فکند دور مرا از تو عقل دور اندیش
7 تو با منی ز منت انفصاب ممکن نیست کسی چگونه منفصل شود ز سایه خویش
8 چو سایه مانع شخص است از جمیع وجود مپرس از او که ترا نیست دین و مذهب و کیش
9 چو سایه مانع شخص است از جمیع وجود مرا بهیچ حسابی مگیر از پس و پیش
10 دوای درد تو ایمغربی بیردن ز تو نیست که هم تو درد و دوایی و هم تو مرهم ریش