باز از جهان حسرت دیدار از بیدل دهلوی غزل 2199

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

باز از جهان حسرت دیدار می‌رسم

1 باز از جهان حسرت دیدار می‌رسم آیینه در بغل به در یار می‌رسم

2 خوابم بهار دولت بیدار می‌شود هر چند تا به سایهٔ دیوار می‌رسم

3 زین یک نفس‌ متاع‌ که‌ بار دل است و بس شور هزار قافله در بار می‌رسم

4 میخانهٔ حضور خیال نگاه کیست جام دماغ دارم و سرشار می‌رسم

5 نازم به دستگاه ضعیفی که چون خیال در عالمی که اوست من زار می‌رسم

6 ای رنگهای رفته به مژگان غلو کنید از یک گشاد چشم به‌گلزار می‌رسم

7 غافل نی‌ام ز خاصیت مژدهٔ وصال می‌بالم آنقدر که به دلدار می‌رسم

8 هر چند نیست چون ثمرم پای اختیار راهم به منزلی‌ست که ناچار می‌رسم

9 جسم‌ فسرده‌ را سر و برگ طلب‌ کجاست دل آب می‌شود که به رفتار می‌رسم

10 شبنم به غیر سجده چه دارد به پای گل من هم در آن چمن به همین کار می‌رسم

11 بیدل چنانکه سایه به خورشید می‌رسد من نیز رفته رفته به دلدار می‌رسم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر