1 گیرم ز غمت جان و خرد پیر کنم خود را ز هوس ناوک تقدیر کنم
2 بر هر دو جهان چهار تکبیر کنم شایستهٔ تو نیم، چه تدبیر کنم
1 تا لب تو آنچه بهتر آن برد کس ندانم کز لب تو جان برد
2 دل خرد لعل تو و ارزان خرد جان برد جزع تو و آسان برد
1 ای سنایی خواجگی در عشق جانان شرط نیست جان اسیر عشق گشته دل به کیوان شرط نیست
2 «رب ارنی» بر زبان راندن چو موسی روز شوق پس به دل گفتن «انا الا علی» چو هامان شرط نیست
1 آنی که چو تو گردش ایام ندارد سلطان چو تو معشوق دلارام ندارد
2 چون دانهٔ یاقوت تو گل دانه ندارد چون دام بناگوش توبه دام ندارد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به