محشر هر جا روم آنجا سر پا از عارف قزوینی غزل 47

1 محشر هر جا روم آنجا سر پا خواهم کرد بین چه آشوب من بیسر و پا خواهم کرد

2 بسکه از کرده پشیمان شده ام در هر کار نتوان گفت کزین بعد چها خواهم کرد

3 چون بهر کار زدم دست ریا دیدم، روی بدر میکده بی روی ریا خواهم کرد

4 بدر ای پیر مغان پرده ارباب ریا ورنه در کار خرابات ریا خواهم کرد

5 گر طبیعت نشود پرده دراز مشتی دزد پرده شان پاره بامید خدا خواهم کرد

6 من از این خرقه سالوس بدر خواهم شد ترک عمامه و دستار و ردا خواهم کرد

7 گفتیم مطرب الحمد که در کشور خویش آن وظیفه که مرا هست ادا خواهم کرد

8 منع زاهد سبب خوردن می شد ورنه محتسب گوید اگر مستی، ابا خواهم کرد

9 نه ز همسایه، که از سایه خود میترسم دوری از سایه این جنس دو پا خواهم کرد

10 گفتم «ایران رود هر وقت تو آنوقت بیا» در سر وعده من ای مرگ وفا خواهم کرد