مرا خود با تو چیزی در میان از سعدی شیرازی غزل 108

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

مرا خود با تو چیزی در میان هست

1 مرا خود با تو چیزی در میان هست و گر نه روی زیبا در جهان هست

2 وجودی دارم از مهرت گدازان وجودم رفت و مهرت همچنان هست

3 مبر ظن کز سرم سودای عشقت رود تا بر زمینم استخوان هست

4 اگر پیشم نشینی دل نشانی و گر غایب شوی در دل نشان هست

5 به گفتن راست ناید شرح حسنت ولیکن گفت خواهم تا زبان هست

6 ندانم قامتست آن یا قیامت که می‌گوید چنین سرو روان هست

7 توان گفتن به مه مانی ولی ماه نپندارم چنین شیرین دهان هست

8 بجز پیشت نخواهم سر نهادن اگر بالین نباشد آستان هست

9 برو سعدی که کوی وصل جانان نه بازاریست کان جا قدر جان هست

عکس نوشته
کامنت
comment