-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کرا بر تو فرستم که شرح حال کند؟ به نام من ز لبت بوسهای سؤال کند؟
2 دلم قرین غم و درد و رنج و غصه شود چو یاد آن لب و رخسار و زلف و خال کند
3 نه محرمی که لبم نامهٔ بلا خواند نه همدمی که دلم قصهٔ وصال کند
4 نیامدست مرا در خیال جز رخ تو اگر چه نرگس مستت جزین خیال کند
5 مرا دلیست سراسیمه در ارادت تو که از سماع حدیث تو وجد و حال کند
6 به گرد روی چو ماهت ز زلف میبینم شبی دراز، که روز مرا چو سال کند
7 اگر چه بار غم خود تو سهل پنداری نه همدلیش بیاید که احتمال کند؟
8 ز سیم اشک مرا دامنیست مالامال ولی رخ تو کجا التفات مال کند؟
9 به دیدنی ز تو راضی شدیم و غمزهٔ تو امید نیست که آن نیز را حلال کند
10 ز بار هجر تو گشت اوحدی شکسته، مگر دوای خویش به دیدار آن جمال کند